نی نی نازم

نوبت برای تعیین روز تولد پسر خوشگلم

خووووووووووووب ... مامان قند عسل امروز تو سی و سه هفته و پنج روزگی وقت دکتر داره ساعت 6 ... حالا اهمیتش کجاس که بیشتر از دفعه های دیگه ذوق دارم ؟ میخوام برم و از خانوم دکتر بپرسم کی میتونیم روی ماه پسر گلمون رو ببینیم .. آخه مامانی ، پسر گلم : دیگه تقریباً همه چی برای اومدنت مهیا شده ... پرده اتاقت و لوستر که هم مونده بود حل شد و خداروشکر ما فقط تورو کم داریم... دیروز بابایی یه عالمه زحمت کشید و با هزار هزار عشق برای پسر خوشگلش پرده اتاق نصب کرد و کلی اذیت شد مامانی ... چون سقف اتاق از آهن بود و نصب پرده رو خیلی سخت کرده بود ، ولی بابایی کوتاه نیومد و به عشق پسر گلش هرجوری بود نصبش کرد ... لوستر رو هم انتخاب کردیم و یا امروز ...
30 آذر 1392

جمعه پر کار

پسر گلم ..شبت بخیر..امروز 29 آذر منو مامانی صبح که پاشدیم صبحونه خوردیم و این دل اون دل کردیم که کجا بریمو چیکار کنیم .. اولش میخاستیم از خونه بزنیم بیرون بعدش چشممون به پرده اتاق پسرم افتاد که وسط مبلا به ما چشمک میزد که پس کی منو میخواید به اتاق این نینی کوچولو که میخواد بیاد بزنید.. ما هم به خودمون اومدیم که راست میگه هااا.. واسه همین منو مامانی از ظهر دست به کار شدیمو من به عشق دل پسر خوشگلم که میخواد تو اون اتاق بخوابه و بازی کنه تنبلیو گذاشتم کنارو کاری که تا این زمان نکرده بودمو شروع کردم و مامانی هم با اون حالش که تو تو شیکمش بودی بهم کمک کرد تا تیکه تیکه کارشو تکمیل کردیم.. بابایی وجود تو که میخوای بیای پیشمون بیشترین انگیزرو واسه ا...
29 آذر 1392

بدون عنوان

خووووووووووووووووووب ... پسر گلم امروز سی و سه هفته تمام دارد ...  خدایا شکرت ... از فردا با هزار ذوق روزهارو میشمرم ... پسرم سی و سه هفته و یک روز سن داره و الهی که روزی برسه که شمار روزهای عمرش از دستم خارج بشه ... الهی که پسرم صدسالگیتو جشن بگیری عشق مامان ... خیلی خوشحالم که به اومدنت نزدیک میشیم ولی به همون اندازه هم استرس دارم ... آخه نمیدونم دنیا بعد از اومدنت چه رنگی میشه ... هرچند شک ندارم که دنیای من و بابایی رنگی رنگی میشه و با اومدنت ی جورایی میشی چشم و چراغ خونه مون ... ولی خوب دیگه هرچی باشه یه تغییره و واکنش آدمی در مقابل تغییر مبهم ... ولی برای اومدنت لحظه هارو میشمارم ، هرچند که دلم میخواد تا روز آخر تو دل م...
25 آذر 1392

چیدن اتاق پسر گلم

بالاخره مامان خوشگلم ، امروز تخت و کمد ناناسیت رسیدو مامانی زحمت کشید و اومد اینجا و اتاقت رو چید ... دیگه فقط پرده مونده عشق من و لوسترت و یه ساک برای مامانی و یه صندلی ماشین برای پسر گلم برای اینکه ببریم گردددددددددددددددش تو اولین فرصت عکس سیسمونی نازنینم رو میذارم توی وبش تا براش خاطره اش بمونه ... الان هم فقط اومدم که بگم مامانی ؛ یه دنیا مبارکت باشه الهی .... امروز بالاخره اتاقت سر و سامون گرفت   ...
20 آذر 1392

تخت و کمد پسرم

الهی که مامان فدای گل پسرش بشه که خرید هر چیز جدید براش یه عالمه ذوق میاره تو خونه ... البته با یه عالمه حرص   از صبح آقای فروشنده تماس گرفته که تخت و کمد پسری آماده اس و میخوایم بیاریم ، مامان جون هم اومده اینجا پیش من که تنها نباشم ... ولی آقای راننده بدقول زنگ زده میگه اگه امشب بیارم میشه ساعت 12 و یک ... بابایی هم زنگ زد به آقای فروشنده که آقا این چه وضعشه  ولی خوب عیبی نداره پسملم ... بمونه برای فردا هم خوبه ... بابایی الان داره برای مامانی و گل پسر کباب سیخ میکنه ... آخه مامانی اینقدر وزنش زیاد بالا میره که خانوم دکتر گفته دیگه غذا کم بخوره ... دیروز که کلاً هیچی نخوردم بابایی همه اش اعصابش خورد بود و هی میگفت پسر...
19 آذر 1392

سی و یک هفته

جینگیل مامان ، ناناز مامان ، عزیز باباش ، پسر گلم ... فدات بشم الهی که خواب راحتو ازم گرفتی ، دورت بگردم الهی که شبا شیطونی میکنی و نمیذاری من و به تبع من بابایی بخوابه ... حالا من هیچی پسر خوشگلم ، بابایی مهربون چه گناهی کرده که فردا میخواد بره سرکار ؟ مامانی توروخدا بیرون که اومدی هوای بابایی رو داشته باش که صبحها خسته از خونه نره بیرون ... تورو خدا مامانی با خودت آرامش بیار برامون ، نه اینکه آرامش و خواب شبونه رو ازمون بگیری ... بهرحال امروز سی و یک هفته رو پشت سر گذاشتی و از فردا هفته سی و دو شروع میشه به امید خدا ... یعنی اگه فردا بیام بنویسم ، باید بنویسم مامانی ، پسر خوشگلم ، امروز شما سی و یک هفته و یک روزته ... الهی که ص...
11 آذر 1392

پسرم ، قندعسلم ، تاج سرم

پسرم ، قندعسلم ، تاج سرم این روزا بیشتر از هر زمان دیگه ای به این فکر میکنم که اگه تو باشی چه تغییراتی در پیش خواهیم داشت ... آخه مامانی گلم امروز دقیقاً به حساب من سی هفته و سه روزته  و تو هرروز داری بزرگتر میشی ... هفته پیش همین امروز داشتیم لحظه هارو میشمردیم که روی ماهتو ببینیم ... ماه من چقدر نازنین می خوابی .. الهی که همیشه تو نهایت آرامش همین جور آروم و بی بهونه بخوابی فرشته کوچولوی من ... مامانی کم کم خودت رو آماده کن از دوستای گلت خداحافظی کن و زمینی شو ... ولی مامان یادت باشه اگه بتونی زمینی شی و خصوصیات بهشتیت رو حفظ کنی برنده ای ... بهرحال سخت انتظار اومدنت رو میکشیم کاش تو هم در آینده برای دیدن ما همینقدر بی تاب باشی ...
8 آذر 1392

سومین سونوگرافی دکتر فرزانه

صورت ماهت رو دیدم عزیزم ... الهی که قربون اون چشمای درشتت بشم من ، الهی دور اون صورت گردت بشم من ... الهی که حسابی تپل و مپل شی پسر گلم تا وقتی که میای پیش ما لذتش خوشگلیات رو ببریم ... مامانی خوشگلم قول بده هر روز خوشگلتر شی نانازی من
2 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی نازم می باشد